-
بروشور خلاقیت
چهارشنبه 1 بهمن 1399 13:13
باد بقچه شو زد زیر بغلش و رفت دنبال کارش. اول بارون اومد و صدای خاک ها رو در اورد بعدش هم هوا سرد شد و قطره های بارون به اب تبدیل شدن رو درختا انگار قطره قطره مروارید نشسته اجزا و عناصر طبیعت دارن بروشور خلاقیت درست میکنن پ.ن: چند روزه که فقط از خورشید خبری نیست که خب اونم باید برعکس مسئولین ما میدون رو خالی کنه یا...
-
بیماری به نام کنجکاوی
دوشنبه 29 دی 1399 23:52
لطفا با فضولی در زندگی دیگران در مسائلی مانند نوع پوشش، زمان ازدواج، زمان بچه دارشدن، عکس پروفایل و... خوشی انها را زهر و حال خوبشان را زهر تر نفرمایید.
-
باد با برگ درختان میعادی دارد!!
دوشنبه 29 دی 1399 15:54
در زمستان باد دارد غوغا میکند و اجر های نارنجی خانه ها را میساید و سرما را هل میدهد تا به گونه های عابران بوسه بزند . برگ های بدبخت که در پاییز و زمستان همانند بینوایانی مجبورند با تمام کائنات بجنگند و برای ذره ای حیات تقلا کنند. برگ ها دیگر تمام عناصر طبیعت را به تنگ اورده اند و حال نوبت باد است که بر این لشکر شکست...
-
شهر خوابه
یکشنبه 28 دی 1399 00:36
یاتمیش هامی بیر الله اویاقدیر داها بیر من منن آشاغا کیمسه یوخ اونان دا یوخاری شهریار همه در خواب و فقط خدا و من بیداریم کسی از من پست تر و از او والاتر هم وجود نداره پ.ن: یه جایی خوندم به تخت خواب رفتن به اختیارخود فرده اما خوابیدن نه. بیت از شعر معروف خاطره بهجت اباد شهریاره ترجمه هم از خودمه
-
بهتر از من؟؟؟؟؟؟؟؟
چهارشنبه 24 دی 1399 19:24
میدانستم روزی قرار است اکسیر سبزی در رگ و پی ام جاری شود و به روی خورشید لبخند بزنم. لبان من جز برای لخند پیروزی از هم نمیشکافند. امید در دل من از روزنه ای همواره میتابد تا قلبم را گرم کند. در وجودم دریایی است پر از تلاطم و نا ارامی اما من سکان دار کشتی سوار بر موج های درونم هستم. در دنیای من تنها کسی که بهتر از من...
-
زوال زمان
دوشنبه 22 دی 1399 13:17
به انتهای شب می اندیشم جایی که ستاره ها چشمانشان بسته میشود و شب هم به خواب میرود و رویا های صبح گاهی تمام میشوند. من به زمانی که میرود می اندیشم به شبنم صبحگاهی که بخار میشود و به ته مانده های قهوه در کف فنجان و به هر چیزی که تمام میشود. امیدها دارند رو به زوال میروند و آینده تار و خاکستری جلوه میکند و روح فرسوده...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 21 دی 1399 11:28
من هنوز ورقه امتحانی و پرگار خراب دوران دبستانمو نگه داشتم و سه سال پشت سر هم تو مدرسه تو یه صندلی و مکان ثابت نشستم. حالا چطوری میتونم به تموم شدن بعضی حس های خوب فکر کنم. از اینکه چیزی به پایان برسه که نباید قلبم فشرده میشه. فک کنم گذشته برام عزیز تره من هنوز ورقه امتحانی و پرگار خراب دوران دبستانمو نگه داشتم و سه...
-
من خود بلای خویشم
شنبه 20 دی 1399 18:10
همزبانی نیست تا بر گویمش راز این اندوه وحشتبار خویش بی گمان هرگز کسی چون من نکرد خویشتن را مایه آزار خویش از منست این غم که بر جان منست دیگر این خود کرده را تدبیر نیست پای در زنجیر مینالم که هیچ الفتم با حلقه زنجیر نیست فروغ فرخزاد من آن مرغم که افکندم به دام صد بلا خود را به یک پرواز بی هنگام کردم مبتلا خود را نه...
-
افکار قاتل
چهارشنبه 17 دی 1399 23:14
اگر گوش ها توانایی شنیدن نجوای بی رمق ذهن های افسرده را داشتند، چه اتفاقی می افتاد. آیا دیوانه ای به شمار دیوانگان این شهر اضافه نمیشد؟ چه کسی میداند در ذهن این افراد چه میگذرد؟ افکاری که میل به زندگی را در رگ های ادمی خشک میکند و امید ها را به زردی می کشاند و ارزو ها را بی رنگ میکند. همه چیز گویا در گوشه ذهن چمپاتمه...
-
آب راکد
یکشنبه 14 دی 1399 12:39
مرا اشتیاق نوشتن نیست فقط همین
-
مغز حراف من!!!
سهشنبه 9 دی 1399 19:21
شعر هایی که عشق را میسرایند، رمان هایی که عشق را بیان میکنند، همگی دیگر منزجر کننده هستند. حتی دیگر خواندنشان نیز به من حس تهوع میدهد. عشقی که بیان میشود به نظرم دروغی و تلقینی جلوه میکند. شاید هم این بی معنی بودن از ذهن مریض من نشئت میگیرد. مغزم زیاد حرف میزند. زیاد منطقی بازی در میاورد. حال به هم زن است و حراف....
-
آمینت را میگویم
شنبه 6 دی 1399 00:40
میگن چه چیزی بهتر از اینه که ندونسته دعات کنن. شمایی که اینجا رو میخونی تو که منو نمیشناسی دعام کن که الان واقعا بهش محتاجم. به دعای اخرت خیر از ته دل با چشمای بسته. به امیدوارم حس خوشبختی داشته باشی به دعای امیدوارم ارزوهات رنگ خاطره بگیرند. این لحظه دوست دارم که کسی از ته دل من بیگانه را دعا کند. از انها که به دل...
-
مجسمه بد نمای عجز منم
پنجشنبه 4 دی 1399 11:37
دیشب آسمان رنگ دیگری به خود گرفته بود، آسمان صاف و قرمز بود و هوا سرمای ترد و نرمی داشت. آسمان برف را ابستن بود. امروز صبح ابر ها خود را از فشار دانه های پوچ و سفید خلاص کرده بودند و درختان شاخه هایشان را منزل برف ها کرده بودند و برگ های بیچاره که مجبورند هر لحظه هجوم بیرحمانه پاییز و باران و باد و در زمستان هم برف را...
-
پاییز یه دقیقه بیشتره!
یکشنبه 30 آذر 1399 18:17
زمان میره که به شب برسه. شبی که اخر پاییزه. از همون انتهای برگ های پاییزی سرک میکشه تا بگه یه دقیقه طولانی ترم. پاییزی که بازم برتری خودش رو تو اخرای فصل آتیش نمایان میکنه. پاییزی که دوست نداره دل بکنه و بره تا به زوال برسه همون یه دقیقه رو هم غنیمت میدونه. هدفش از این طولانی تر بودن نمیدونم چیه. مگه این همه سال و ماه...
-
دخترکم صورت ندارد!!
جمعه 28 آذر 1399 21:05
دختر بیچاره ای که کل امروزم را برای دوختنش صرف کردم، صورت ندارد. صورتش بین ادم ها جا مانده . از بس ماسک های زیبا با طرح های سفارشی رو صورت ها دیده است که دیگر برای جبرانشان ترجیح داده صورت نداشته باشد. چشمهایش نمیدانم در قعر نگاه چه کسی زندانی شده و لبانش را چه کسی بلعیده. سرخی گونه هایش را چه کسی ربوده. ابروانش را...
-
sezen aksu/ Unut
پنجشنبه 27 آذر 1399 22:34
sezen aksu/ Unut سزن آکسو/ فراموش کن Kolay olmayacak elbet üzüleceğim راحت نخواهد بود، البته که ناراحت خوام شد Mutlaka bir iz bırakacak حتما ردپایی به جا خواهد گذاشت Belki de çocuk gibi sana küseceğim شاید هم مانند کودکی با تو قهر کنم Seneler sonra utanarak سال ها بعد در حالی که با خجالت Dokunup birer birer sevdiğin...
-
برگ بارید!!!
چهارشنبه 26 آذر 1399 11:47
امروز صبح کاذب، قبل از آنکه خورشید بتواند پشت چشم برای ابرها نازک کند ابرهای شیطان که ابستن باران بودند پیش دستی کردند و آسمان را از حجم سیاه خود پر کردند. باران هم امروز با باد تبانی کرده بود. وقتی که باد از پاهای برگ ها میگرفت و می کشید تا بر زمین خیس بیفتند باران هم به کمکش میشتافت و بر شانه های نحیف برگ ها میزد و...
-
من در دنیای دیگر
دوشنبه 24 آذر 1399 19:50
چه کسی میداند. شاید من دارد در جهان موازی با پرندگان چای میخورد و گاهی بهر دانه ای بر شانه ای مینشیند. یا من دیگر در جهان های موازی دیگر دلفین شده و دارد بر روی اب رقص باله را با دوستانش تمرین میکند. شاید دارم در نیمه دیگر جهان زیر سایه درخت سروی به بلوغ علف شدن میرسم ؛ آرام دستان تره ام را به آفتاب سرخ میگیرم و اشک...
-
متعهد بودن
شنبه 22 آذر 1399 23:49
متعهد بودن چیست؟؟؟ حسی درونی که باعث میشود افراد خود را در قبال دیگری مسئول بدانند. تعهد میتواند در قبال شغل، خود، خانواده و... باشد.( تعریف کردم. انگار هنوز برای برخی این کلمه گنگ و بی معنیه) تعهد در ازدواج یکی از مهم ترن اصل هاست. و اگه کسی حس میکنه که هنوز قسمت هایی از وجودش از این حس اشباع نشده و معنی و مفهوم این...
-
آتالار سؤزو
شنبه 22 آذر 1399 18:19
* تنبلیک دن ائشک دییر دایی! معنی: از تنبلی به خر میگه دایی! * کئچل قیز بزه نینجه توی الدن گئده ر. معنی: تا دختر کچل آرایش کنه، عروسی تموم میشه.( مفهوم: اگر دارای قابلیت چیزی نیستید زیاد تقلا نکنید زیرا در این میان ممکن است هدف خودتان را به دلیل پیدا کردن درگیری های زیاد با مسائل فراموش و از دست بدهید.) * کئچل درمان...
-
فراموشم نکن-سزن آکسو
پنجشنبه 20 آذر 1399 16:36
beni unutma / sezen aksu bir gün daha yaşandı ve bittı küçük sevinçleri ve küçük kederleriyle herhangi bir gündü çok önemli değildi seni düşündüğüm birkaç andan başka bilirim herkes payına düşeni yaşar ve her yeni günde değişir hep birşeyler sen de kendi payından bir hatıra seç ne olur o ben olayım beni unutma beni...
-
چشمان مشکی
چهارشنبه 19 آذر 1399 20:21
با چشمانی خاموش به گوشه ای خیره شده است. فقط اثار تیک عصبی است که بر روی دستش دیده میشود. انگشتانی که کوتا و سریع بر روی دست دیگر کشیده میشوند گویا گربه ای دارد با پنجه های لاجان خود زمین را میخراشد. زیر لب جملات گنگ و نامفهومی را زمزمه میکند. استخوان های گونه اش بیرون زده است و لپ هایش گویا به زیر لثه های بی دندانش...
-
جنازه های قورت داده تلویزیون
شنبه 15 آذر 1399 19:14
این روز ها تلویزیون بیش تر از هر وقت دیگری جنازه قورت داده. دهنش را که باز میکنی مشتی جنازه برروی گل های بیفروغ قالی میریزد. شمار جنازه هایی که روز به روز افزون میشوند و گور های دسته جمعی وبا و طاعون را تداعی میکنند. حال دلمان را که بپرسی سستی فریاد میکشد. بیماری میان درز تنمان رفته، مانند ابی که میان ترک های زمین فرو...
-
قاتل عاشق
چهارشنبه 12 آذر 1399 17:06
«حالا من یک نمونه خاص می خواهم. کوتاه تر از شمشیر های سامورایی، ظریف تر و سبک تر از قمه های خودمان، با طرح شوشکه های نظامی بدون نقش ونگار دسته اش. قطعا متوجه شده اید چه میخواهم؟ دو دمه و خیلی تیز. میبینید که دست من ضعیف است و قدرت حمل و کاربرد حربه سنگین را ندارد. می خواهم زیر بغل کت جا بگیرد. تمنای نهایی ام این است...
-
خانم عبدی
دوشنبه 10 آذر 1399 10:16
کلاس هفتم بودم. یه دبیر داشتیم به اسم خانم عبدی که معلم ادبیات بود اما به ما مطالعات اجتماعی درس میداد(از شاهکارهای نظام اموزشی ). ما اخرای زنگ مینشستیم و همینجوری از هر دری حرف میزدیم. یه روز این معلممون گفت: هر چیزی به زیاد تلاش کردن نیست. اینکه همیشه خودتو بکشی برای رسیدن به چیزی دلیل نمیشه که به اون برسی. بعد گفت...
-
در باب عشق
یکشنبه 9 آذر 1399 09:00
می دانم، میدانم. تمام من کفایت نکرد. تسخیر تمام جان من بس نبود. عرف وعادت را میشناسم که زبانی بس دریده و مبتذل دارد با پشتوانه تظاهر به عرف . اما زبان عشق همیشه گنگ است، چون برهان نمیشناسد. پس خاموش و ارام میماند با امید همزبان دیرینه خود؛ اما شگفتا زبان نهان و نهفته عشق ناگهان به چرخشی حیرت انگیز در می اید و سر از...
-
امیدواری حس مضخرفی است!!!!!!!!!!!!!!!
جمعه 7 آذر 1399 13:49
امیدواری حس مضخرفی است. وقتی انسان پشت در های بسته نشسته و به دهن کجی کاشی های راهرو بیمارستان خیره شده است و تنها چیزی که از امید درونی اش در او میماند ته مانده ای از انسان قبلی و با مخلوطی از نا امیدی است. یا وقتی پیر مردی قوز کرده به دستان مردم امید دارد و انسان ها حتی گوشه چشمی هم به او عطا نمیکنند بیش ترین حسی که...
-
آتالار سؤزو
پنجشنبه 6 آذر 1399 07:45
(دوه جن بویون اولونجا، دوگمه جن عاغلین اولسون. معنی: به جای اینکه هم قد و قواره شتر باشی، قد دکمه عقل داشته باش.) (مین باتمان وارین اولونجا، بیر باتمان آغلین اوسون . 1 معنی: به جای اینکه پنج هزار کیلو ثروت داشته باشی، پنج کیلو عقل داشته باش.) (عاغیللییا اشاره، نادانا کؤوتک! معنی: ادم عاقل با یه اشاره میفهمه، نادان با...
-
سلوک
چهارشنبه 5 آذر 1399 15:02
و رخ میگردانید طرف او با طنزی در نگاه و لبخندی کناره لب ها و میگفت:«مطمئنم اگر ناچار بودی بین من و سیگار یکی را انتخاب کنی، سیگار اول میشد!» و مرد با چهره ای که یقین داشت زمختی پوسته درخت را به یاد می اورد، برمیگشت و فقط نگاهش میکرد، به چهره اش و سپس به مردمک کبود چشم ها...و لحظه ای همانجور میماند و دل نمیخواست نگاه...
-
مقصد زندگی
سهشنبه 4 آذر 1399 18:06
زندگی گذرا بوده و هست و مانند رودی است که هیچ وقت از جریان نمی ایستد. حتی اگر غم و غصه ها قلب انسان را تسخیر کنند و شلاخ های مشقت و رنج بر روح انسان فرود بیاینند و یا انسان از خوشی پر در اورد و طمع ملس شادی را زیر زبانش مزه مزه کند. زندگی فقط جریان خشک و گذرنده زمان نیست، زندگی جریان افراد، تجربه ها، علاقه ها، قوانین...