-
قفسی از رنگ
جمعه 3 اردیبهشت 1400 12:53
گاه گاهی قفسی می سازم با رنگ ، می فروشم به شما تا به آواز شقایق که در آن زندانی است دل تنهایی تان تازه شود. چه خیالی، چه خیالی، ... می دانم پرده ام بی جان است. خوب می دانم ، حوض نقاشی من بی ماهی است... #سهراب_سپهری دیگر که کاری از دستم بر نمی اید مینشینم مینشینم و مینشینم گاهی خانه را تمیز میکنم ظرف ها را میشویم، قاشق...
-
رجاله ها
چهارشنبه 1 اردیبهشت 1400 23:59
آمدم تا بار دیگر هم از رجاله ها بنویسم. موجودات روده دراز دهن چاکیده. کسانی که ما را برای شنیدن یک افرین بی ارزش از دیگران قربانی میکنند. کسانی که بنده تعارف و پاچه خواری هستند. بر بالای منبر های خود نشسته اند و زیر چشمی به ما نگاهی می اندازند و عین گوشت قربانی ما را ورنداز میکنند و اب از لب و لوچه شان اویزان میشود و...
-
پیچیدن کلمات
دوشنبه 30 فروردین 1400 19:33
از ادم ها و حرف زدن با انها که به تنگ می ایم به اینجا پناه می اورم. از خواب و حرف و شنیدن که سیر میشوم دستم قلم میشود و مینویسم. این روز ها ساده مینویسم. خبری از ارایه و تشبیه و تلمیح نیست. گویا دیگر مغزم حوصله پیچاندن کلمات را ندارد. شاید هم ان فراغت ذهن را برای بازی با کلمات دیگر ندارم. دیگر نه به فکر من دیگر در...
-
حال ما خوب است
شنبه 28 فروردین 1400 05:35
حال همه ما خوب است میگوییم، میخندیم، میخوابیم خلاصه میگذرانیم حال همه ما خوب است منظور از همه ما اکثریت ماست دیگر مگر نه که رای با حداکثر است اینجا خرده ریز ها به چشم نمی ایند همین که حال ما خوب باشد کافی است خرده ریزها هم روزی خندیدن را یاد میگیرند یاد نگیرند هم به درک حال ما خوب باشد، کفایت میکند گونه های ریز در جبر...
-
ارام تر از همیشه
جمعه 27 فروردین 1400 14:56
امروز صبح که از خواب بیدار شدم، شبش گریه هایم را کرده بودم. دنبال راه چاره ها گشته بودم اما دریغ از راهی. به تنگ که امدم دلم سکوتی تازه تر خواست. ارامشی ظاهری و نمادین. پس نقاب بیخیالی را به صورت زدم. موهای چند رنگه، زبر و ژولیده ام را بالای سرم جمع کردم.خانه را جارو کردم. گرد و خاک طاقچه و اینه را گرفتم. رژ لب و مداد...
-
سال جدید خود را چگونه شروع کردید؟؟؟؟؟؟///////
یکشنبه 22 فروردین 1400 15:43
دوست دارم بنویسم مثل قبل، حتی اگر افسرده نویسی باشد. اما افسوس که نمیشود. سردرگمم و سرگردان . حوصله کتاب جدید خواندن را ندارم اما تاجایی که توانسته ام کتاب های تکراری خوانده ام. از اول شروع نکرده ام. صفحه ای را شانسی باز و شروع به خواندن کرده ام بدون اینکه هیجان و کنجکاوی رسیدن به انتهای داستان را داشته باشم. نهایت ده...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 7 فروردین 1400 19:19
امروز خاک زنی را که چشمان سیاه زیبایی داشت در برگرفت. صدایی میگوید ننم لای لای. یری بوش قالان ننم لای لای. صدا وقتی میخواهد جمع را ساکت کند، قران می خواند و وقتی میبیند سوز مجلس خوابیده از جای خالی مادر می نالد و شیون ها بالا میگیرد. ای اینجا از چشم انتظاری مادری میگویند که پسرش را ندید و رفت. از کسی که لحظه مرگ در...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 6 فروردین 1400 15:28
از مرگ تو جز درد مگر میماند جز واژه برگرد مگر میماند اذر
-
دختر ابستن شکوفه ها
جمعه 29 اسفند 1399 19:00
اقای فروغی دوست داشتنی اینجا نه بوی عید می اید نه بوی کاغذ رنگی و نه بوی یاس جانماز ترمه مادر بزرگ. اینجا زمستان از سر میشود اما تمام نه، سردی زمستان به بهار هم سرایت کرده. دیگر بهار هم شکوفه ای نمیزند. خستگی ها را هم که نگو مانند چرکی هستند که بر دل نشسته اند با هزاران مصیبت هم از لای روح پاک نمیشوند. اینجا دلخوشی...
-
گربه صفت؟
چهارشنبه 27 اسفند 1399 12:32
همه از دوست داشتن و طرد شدن میگویند و فغان میکشند و یکی در گوشه ای جامه میدرد و دیگری دارد در اتش عشق جزغاله میشود و دیگری سر به دشت و بیابان گذاشته است و این میان که تلفات داده میشود معشوقی را تعریف میکنند که ظالمی بت پرست است که نگریستن در چشمانش حیات میبخشد و از دندانش خون عاشقان مظلوم و معصوم قطره قطره بر زمین...
-
رجاله ها
سهشنبه 26 اسفند 1399 00:09
رجاله ها رجالّه های با تشدید. کسانی که یک دهن گشاد دارند با دو گوش تنگ. کسانی که کم میشنوند و راه میان عقل و دهانشان مسدود است. اما حرف... زیاد حرف میزنند. مثل انسان ها هستند. دست و پا و روده های درازی دارند و لباس میپوشند و بعضی هایشان خوش لباس هستند و گاهی بسیار زیبا. امروز چندین تن از انها را دیدم. جمع شکوهمند...
-
رجالّه ها
دوشنبه 25 اسفند 1399 14:19
تمام این مسخره بازی ها به قول هدایت برای مردمانی به نام رجاله هاست. رجاله هایی که به مراسم ها و رسم های چرت دلبسته اند. رجاله هایی که در صدر مجلس، نه در صدر یک سیرک مینشینند و به بازی مسخره ای که راه انداخته اند خیره شده و لذت میبرند. کسانی که مغزشان خط کشی شده است و خودشان هم گاهی برای کارهایشان دلیل که نه حتی توجیهی...
-
دلتنگ خواهم شد
چهارشنبه 20 اسفند 1399 23:58
بیش از انچه که باید لاغر شده. رمق پاهایش رفته و دیگر توان هیچ حرکتی ندارد. مانند علفی شده است که از ریشه کنده و مقابل تیغ برنده افتاب انداخته شده است. زرد شده است و پژمرده اما حافظه اش، لعنت به تمام حافظه ها. حافظه اش مانند ساعت خانه یک پیرمرد تنهای زن مرده کار میکند همانقدر ازار دهنده. تیک تاک تیـــــک تاکـــ خیره...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 18 اسفند 1399 23:04
سوالایی که پرسیده میشه در ایملتون پاسخ داده میشه. چک کنید لطفا
-
بهترین اتفاق ها در بدترین زمان
یکشنبه 10 اسفند 1399 23:26
خب هر چیزی که تو زمان درست خودش اتفاق نیفته یه گند عظیمی رو به وجود میاره. مثلا اینکه ادم بهترین کتاب و فیلم رو تو بدترین زمان ببینه و بخونه نه تنها اونها تاثیری که باید رو نمیذارن بلکه اثار مخرب زیادی رو هم دارند. من وقتی 10 سالم بود کتاب کژ راهه شیطان پرستی رو خوندم. حالا بعضی جاهاشو متوجه نمی شدم بعضی جاهاشو اشتباه...
-
سنگ های رسوبی انسانی
جمعه 8 اسفند 1399 18:44
لایه ای درد لایه ای زخم لایه ای رنج میشود چیزی به نام انسان و اینگونه انسان از درون میشود نمایی از یک سنگ رسوبی. لایه ها در گذر زمان بر روی یکدیگر انباشته و سخت میشوند و لایه بالایی لایه پایینی را بیش از پیش میفشارد. در میان سنگ های رسوبی اسکلت هایی هم دیده میشود. اسکلتهایی از جنس شادی و خوشی ادمی. اسکلت نه، خرده...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 7 اسفند 1399 00:48
خب. امروز روزی بود که میگن به دنیا اومدم. خب امروز بغض کردم حتی تا مرز گریه رفتم. خندیدم و رقصیدم. پر از تناقض بودم. انگار مغزم رو بین لایه ای از مه نمناک فرو کرده بودن. معلق بود و گنگ. حتی خودمم فرق شادی و غمم رو نمیفهمیدم. امروز گاهی به مغزم خطور میکرد که اگه واقعا مادرم روزی که تصمیم گرفته بود من رو سقط کنه به...
-
زیبا هستید ولی نمیتوان برایتان مرد!!!!
شنبه 2 اسفند 1399 11:20
روباه گفت: برو یکبار دیگر گلها را ببین تا بفهمی که گل تو، تو عالم تک است. برگشتنا با هم وداع میکنیم و من به عنوان هدیه رازی را به تو میگویم. شازده کوچولو بار دیگر به تماشای گلها رفت و به آنها گفت: شما سر سوزنی به گل من نمیمانید و هنوز هیچی نیستید. نه کسی شما را اهلی کرده نه شما کسی را... خوشگلید اما خالی...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 29 بهمن 1399 11:31
صبح زود خانه پر شده بود از صدای خدا، از صدای برخورد قطره های باران با کاشی های حیاط، پس زده شدن رود ها از طرف ناودان ها، پیچیدن باد میان شاخه های درخت سیب. امروز روز عشق بازی طبیعت است. روزی که همه کائنات حالشان خوب است. باد میتابد و میپیچد و قطره های باران را شکسته و به هر سو تاب میدهد اب های جمع شده در چاله ها را...
-
زوال
یکشنبه 26 بهمن 1399 01:38
هوم این روزا همه چیز تغییر کرده. حس میکنم ادما دورشون یه حصار کشیدن و منو از این حصار بیرون انداختن. همونقدرمطرود و اضافی. دوستایی که یه زمانی با هم سه تفنگدار خطاب میشدیم و هر و رکمون به راه بود حالا دور و محو به نظر میان و معتقد به این جمله هستن که از دل برو هر انکه از دیده رود. از دیدشون رفتم ولی ذهنشون چی؟؟؟...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 25 بهمن 1399 12:13
عزیز یه نقطه که گفته بودی میتونم ازت سوال بپرسم درباره vb میشه بگی چطور میشه یه رشته رو معکوس کرد از طریق توابع؟
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 23 بهمن 1399 21:02
دقایقی قبل بلاگ اسکای از دسترس خارج شده بود و مطمئن بودم که اگه غیر فعال میشد و وبلاگ ها رو پاک میکرد دیگه هیچ جا نمینوشتم.
-
موی بافته شده
دوشنبه 20 بهمن 1399 14:16
موی بافته شده زیباست. درمیان تارو پود این رشته های نرم اثر انگشت مردی است که زنی را ناشیانه دوست دارد. میتواند در میان این موها رد قصه های مادری باشد که دخترکش را دارد با لطافت نصیحت میکند. یا میتواند اثر هنری باشد که دخترکی تنها در مقابل اینه با چشمان غمگینی خلق کرد است. موی بافته میتواند تظاهر یک زن به حال خوب باشد....
-
ترسناک
یکشنبه 19 بهمن 1399 09:42
کامنتای زیر پست قبلی ترسناکن. دارم حس میکنم یکی از اعضای خانواده وبلاگ رو کشف کرده. لطفا کامنتای پست قبل رو یه توجیهی کنید. بخصوص اون (.) یه نقطه دوس ندارم اینجا رو حذف کنم
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 16 بهمن 1399 08:49
صبح اکثرا مردم به روش های عادی از خواب پامیشن. اما مم با صدای دلهره دار زنی بیدار میشوم که دستانش از فشار یک تکرار یخ کرده است. زنی که چشمان درشتش در پس زمینه پوست تیره اش از غم به گل نشسته است. زنی که دیگر خسته است و با چشمان خیره هی پشت هم هذیان میگوید: الله ب نینه ملیک؟ دا ب ظلم هاراجان؟ آدام دییر گدیم بیر شوشه...
-
روز زن یا درد؟
سهشنبه 14 بهمن 1399 20:49
روز زن روزی که ان را یه نام مونث های سرزمینم نامگذاری کرده اند. روزی که در ان به مادرم فکر میکنم. به کسی که شاید میتوانم او را اسطوره ی مقاومت بنامم. مادرم کسی است که معنای مادر بودن را فهمید اما معنای زن بودن را نه و این غمیست خیره کننده که کسی با روح باکره صاحب فرزند باشد. از وقتی شعورم رسیده به این فکر کرده ام ایا...
-
اقوام روح ما
یکشنبه 12 بهمن 1399 20:33
ما هیچ وقت کسانی را که ما را در اوج سختی ها دیده و درک کرده اند فراموش نمیکنیم. این افراد همراه با سختی ها به خورد روح ما داده میشوند و پیوندی عمیق با روح ما پیدا میکنند. کسانی که روح ما را در بی دفاع ترین حالت خود لمس کرده اند و در زخم هایمان شریک شده اند و چه حسی در زیر ناملایمات میتواند بهتر از حس همدری و یا کسی که...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 12 بهمن 1399 01:05
مدیون آنانی هستم که عاشقشان نیستم این آسودگی را آسان می پذیرم که آنان با دیگری صمیمی ترند با آن ها آرامم و آزادم با چیزهایی که عشق نه توان دادنش را دارد و نه گرفتنش دم در چشم به راه شان نیستم شکیبا تقریبا مثل ساعت آفتابی چیزهایی را که عشق در نمی یابد می فهمم چیزهایی را که عشق هیچ گاه نمی بخشد می بخشم از دیداری تا نامه...
-
لال
پنجشنبه 9 بهمن 1399 21:01
)+( پ.ن: از فریدون فروغی دوس داشتنیه نمیدونم چرا نمیتونم بنویسم. امروز بهم گف: یه چیزی بگو گفتم: چی؟ همینجوری نگا کرد و با یه خنده یه وری گفت یه فحش بده همینجوری لال نمون. با سکوت من چه مشکلی دارین اخه
-
اشی مشی
یکشنبه 5 بهمن 1399 19:17
(+) به قول علیرضا آذر: چیزی برای حرف بودن نیست یک شهر واژه پشت در مرده میلی برای در گشودن نیست اهنگ از فرهاد مهراده دوست داشتنیه