-
آتالار سؤزو
یکشنبه 2 آذر 1399 16:32
کیشی توپوردوگونی یالاماز معنی:مرد، تفی که انداخته زمین رو قورتش نمیده. انصاف قانونلارین آناسیدیر! معنی: انصاف مادر قانون هاست. کور آتین آخساق نالبندی اولار. معنی: نعل اسب کور همیشه شل میشه مصداق در فارسی: هر چی سنگه مال پای لنگه. کورون ایسته دیگی بیر گؤز/ ایکی گؤز اولسا، نه سؤز؟ معنی: کور از خدا یه چشم میخواد. ایا...
-
آخر دنیا
شنبه 1 آذر 1399 17:47
آخر دنیا کجاست؟ آخر دنیا شاید جایی است که مردان میتوانند بی مهابا اشک بریزند و همدیگر را به آغوش بکشند و زنان میتوانند به راحتی مو های خود را با امنیت به دست باد بسپارند و تن خود را به افتاب نشان دهد و در این میان سیگاری بین انگشتان کشیده لاک خورده خود دود کنند و با رقص پا به خرید بپردازند بدون آنکه از بازوی مردی...
-
ته مانده انسان
پنجشنبه 29 آبان 1399 11:58
انسان نخی پوسیده از تجربه هاست. تجربه هایی در طول تاریخ که انسانیت را پاره کرده است انسان ها را نخ نما. جنگ صد ساله، جنگ بیزانسی ها، جنگ های صلیبی، جنگ جهانی اول و سوم مرد چاق و پسر کوچک، جزام، وبا، طاعون و حال هم کرونا. دایناسور ها با ان قدرت در این دنیای وحشی منقرض شدند، اما انسان ها با این همه مصیبت و سختی از بین...
-
چشم ها
یکشنبه 25 آبان 1399 11:58
چشم ها... چشم ها خیلی مهم هستند. چشم ها میتوانند حرف بزنند، لمس بکنند، ببوسند و در آغوش بکشند. چشم ها کاری میکنند که دست ها از انجام ان عاجزند. چشم ها میتوانند زیر و بم تو را حفظ بکنند بدون اینکه تنت را لمس کنند. میتوانند تو را بلد باشند بدون اینکه در پیچ و خم سبز تو قدم بزنند. چشم ها می توانند با تو پشت پنجره به...
-
آغاج یارپاغینی دانار پاییزدا!!!
پنجشنبه 22 آبان 1399 23:56
آچاندا ساچینین هؤروگون هر دم، هر دم که بافت گیسوانت را باز میکنی ایسترم اللریم داراغین اولسون. دوست دارم دستانم، شانه ات باشد کاش آلا جانیمی شیرین سؤزلرین، کاش جانم را حرف های شیرینت بستاند سئویرم جللادیم دوداغین اولسون. دوست دارم لبت جلادم باشد بیلمیرم هایاندا قاریشیب باشین، نمیدانم کجا سرگرم شده ای کاش گلیب گؤرهسن...
-
به دنباله یادداشت قبلی
چهارشنبه 21 آبان 1399 20:48
میگن همیشه به یک سگ غذا بدهید اما به یک گربه هرگز. زیرا وقتی سگی سیر میشود، کسی که به او غذا داده است را ارباب خود میداند زیرا هواره در ذاتش وفاداری در جریان است. اما وقتی به گربه ای غذا میدهید او خود را خدای شما میبیند و با خود می اندیشیند که خدمت این افراد به من از روی بندگی است و همینطور مقام خود را بالا میبرد ؛...
-
گربه صفت
چهارشنبه 21 آبان 1399 20:24
لطف زیاد به ادم ها انها را هار میکند. همانند گاوان وحشی که پارچه قرمز میبینند. لطف بیش از حد به کسی او را متشکر تر نمیکند بلکه او را پاچه دریده تر میکند. هر آدمی مانند لیوان ظرفیتی دارد، اگر بیش از وجودش در ان اب بریزی سر ریز میشود و اب را بر روی گل های قالی-گل هایی که هیچوقت به شکوه نمیرسند- سرازیر میکند. لطف بیش از...
-
داستان تکراری پاییز
سهشنبه 20 آبان 1399 12:47
به پاییز می نگرم و درختان که برگها را بخاطر زرد رویی طرد کرده اند، آنها را به زمین انداخته اند تا در میان خاک زیر پا له شوند.آه که درختان گاهی چه خودخواه میشوند حتی دیگر به بچه های خود که روزی بر روی بال و پر خود پرورش میدادند نیز بی اعتنایی میکنند. درختان نمیبینند که برگ ها از فشار این بی رحمی سرخ و زرد شده اند و رگ...
-
غم و نیستی
یکشنبه 11 آبان 1399 09:23
ویلیام فاکنر در کتاب نخل های وحشی اش می گوید: من بین غم و نیستی، غم رو انتخاب میکنم. به نظر من این یک انتخاب احمقانه است. نیستی به معنای خلا مطلق است، یعنی نبودن و وجود نداشتن و کسی که وجود ندارد هیچ وقت افسوس این را نمیخورد که کاش در ازای تجربه غم، وجود داشتم. او حتی افسوس نمیخورد که چرا نمیتواند شادی را همراه غم حس...
-
محبوس
سهشنبه 6 آبان 1399 17:35
زندگیمان پر شده از تصمیمات که دیگران برای ما میگیرند و ما همچون مترسک های سر جالیز فقط میتوانیم تماشاگر این بازی مضحک باشیم. فقط میتوانیم مانند پاورقی در حاشیه متن زندگیمان بایستیم و به فنا رفتن آروزهایمان را در زیر سم حیوان های زندگیمان ببینیم. ما گاهی در این شطرنج به گونه ای مات میشویم که میتوانند ما را به عنوان...
-
چراغ ها را من خاموش میکنم
جمعه 2 آبان 1399 18:46
ده دوازده ساله بودم. آلیس می خواست با سنگ های یک قل دو قلم بازی کند و نمی دادم وآلیس جیغ می زد و گریه می کرد. مادر سرم داد زد«بچه پس افتاد بس که گریه کرد. سنگ های کوفتی را بده. تو بزرگتری، کوتاه بیا.» کوتاه که نیامدم مادر سر پدر داد زد «برای یک بار هم شده چیزی بگو. بیچاره شدم از دعوا های این دو تا.» پدر چند لحظه به من...
-
آتالار سؤزو / ضرب المثل
پنجشنبه 1 آبان 1399 19:28
جمله هایی که با عدد(1) مشخص شده اند معنای آن ضرب المثل بیان میکنند. جمله هایی که با عدد (2) مشخص شده اند مصداق آن ضرب المثل را در زبان فارسی نشان می دهند. الف) ایتدن قورتاردیق، قوردا راست گلدیک! 1- از دست سگ رهایی یافتیم و به پست گرگ خوردیم. 2- از چاله در اومدیم افتادیم تو چاه. ب) ایته هورمک قالار 1- تنها ثمره ای که...
-
عصیان انسان
سهشنبه 29 مهر 1399 22:15
یکی رو، یکی زیر؛ اینگونه بود که خدا تار و پود آدم را از از نخ خاک سرشت. یکی رو برای منطق و یکی زیر برای نفس و خدا انسان را از عقل و نفس سرشت و در این میان تار عنکبوت نفس اندیشه و منطق را شکار کرد و اینگونه بود که تار عقل رفت و پود نفس ماند. نفس وحشی انسانی که سرکشی اش جنگل سبز را به خاکستر سرد تبدیل کرد. نفسی که حریم...
-
ملت عشق
شنبه 26 مهر 1399 11:41
سنگی را اگر در رودخانه ای بیندازی، چندان تاثیری ندارد. سطح آب اندکی می شکافد و کمی موج بر می دارد. صدای نامحسوس تاپ می آید،اما همین صدا هم در هیاهوی آب و موج هایش گم می شود. همین و بس. اما اگر همان سنگرا به برکه ای بیندازی... تاثیرش بشیار ماندگارتر و عمیق تر است. همان سنگ،همان سنگ کوچک، آب های راکد را به تلاطم در می...
-
حماقت آدم
پنجشنبه 24 مهر 1399 20:22
آدم از همان اول احمق بود. پیروی از یک اشتباه به بهانه عشق حماقت است. من اگر جای ادم بودم وقتی دست حوا می رفت تا گونه سرخ سیب ممنوعه را به طمع مزه، نوازش کند حتی اگر در بهشت هم بودم ظلم را بر او روا می داشتم و بر سرش نعره می زدم و قلبش را همانند آینه زنگار بسته به هزاران تکه تقسیم شود. ستم کردن به حوا در بهشت از آفریدن...
-
بوف کور
سهشنبه 22 مهر 1399 22:26
در زندگی زخم های هست که مثل خوره روح را آهسته در انزوا می خورد و می تراشد. این درد ها را نمی شود به کسی اظهار کرد، چون عموما عادت دارند که این درد های باور نکردی را جزو اتفاقات و پیشامد های نادر وعجیب بشمارند و اگر کسی بگوید یا بنویسد، مردم بر سبیل عقاید جاری و عقاید خودشان سعی می کنند آن را با لبخند شکاک و تمسخر آمیز...
-
تصور خود در یک اتوبوس
یکشنبه 13 مهر 1399 15:41
سهراب... به سراغ من اگر می آیی در خود هیچستانم هیچستان جایی است که خون در رگ ها لخته می شود نه گلی، نه گلستانی و نه بوستانی اینجا تاریکی مطلق،خون خشک در گلو بلبل اینجا هوای خواندن ندارد در این تاریکی گلی نمی روید اینجا صدای گریه ها شبانه است اینجا اگر بودی از زنگ باران از گل های وا شده نمی گفتی افسرده نویسی گمنام...
-
گذر رودخانه
شنبه 12 مهر 1399 22:04
گذر رودخانه با آرامش و متانت همانگونه که برگ گل نیلوفر بر روی آب ایستاده است پاهایم را در آب زلال و روان فرو می کنم . حس طراوت و سر سبزی در وجودم شعله می کشد و جان لطیف آب روحم را نوازش می کند و سرمای بازیگوشش جسمم را قلقلک می دهد . روحم را با آب رودخانه پیوند می دهم و دستم را به نوازش دست های ظریفش می سپارم...