"مرغآمین"

"مرغآمین"

فکر میکنم که این ترنم موزون حزن تا ابد شنیده خواهد شد
"مرغآمین"

"مرغآمین"

فکر میکنم که این ترنم موزون حزن تا ابد شنیده خواهد شد

سلوک


و رخ میگردانید طرف او با طنزی در نگاه و لبخندی کناره لب ها و میگفت:«مطمئنم اگر ناچار بودی بین من و سیگار یکی را انتخاب کنی، سیگار اول میشد!» و مرد با چهره ای که یقین داشت زمختی پوسته درخت را به یاد می اورد، برمیگشت و فقط نگاهش میکرد، به چهره اش و سپس به مردمک کبود چشم ها...و لحظه ای همانجور میماند و دل نمیخواست نگاه از او برگیرد اگر فرمان اتومبیل به دستش نبود و ناچار نبود مقابل رویش را نگاه کند. او میفهمید، جزیی ترین حالت ها و گذراترین آنات مرد را عمیقا حس میکرد و میفهمید. پس، دست میگذاشت بر پشت دست قیس و آرام می فشردش.


پ.ن: بخشی از کتاب سلوک، نوشته محمود دولت آبادی



نظرات 1 + ارسال نظر
یه بنده خدا چهارشنبه 5 آذر 1399 ساعت 17:39 https://oldjavoon.blogsky.com/

مطالعه کتاب همیشه مفید بوده

دقیقا
ممنون از توجهتون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد