ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
همزبانی نیست تا بر گویمش
راز این اندوه وحشتبار خویش
بی گمان هرگز کسی چون من نکرد
خویشتن را مایه آزار خویش
از منست این غم که بر جان منست
دیگر این خود کرده را تدبیر نیست
پای در زنجیر مینالم که هیچ
الفتم با حلقه زنجیر نیست
فروغ فرخزاد
من آن مرغم که افکندم به دام صد بلا خود را
به یک پرواز بی هنگام کردم مبتلا خود را
نه دستی داشتم بر سر، نه پایی داشتم در گل
به دست خویش کردم اینچنین بی دست و پا خود را
چنان از طرح وضع ناپسند خود گریزانم
که گر دستم دهد از خویش هم سازم جدا خود را
وحشی بافقی
من خود بلای خویشم
از خود کجا گریزم
امیر خسرو دهلوی
کلا الان تنها حسی که میتونم به خودم تلقین کنم این که مشکل از منه و تصمیمات اشتباهم منو و به این سمت و سو سوق داده و اصلا دیگران نقشی این وسط نداشتن و منو اصلا مجبور به کاری نکردن.
دو روز پیش وقتی گفتم تو منو مجبور این انتخاب کردی کاملا مظلوم نمایانه به من گفت: خوب من مجبورت کردم اما تو چرا قبول کردی؟؟؟!!!! تو باید مقاومت بیشتر از خودت نشون میدادی و فوقش من یه ماه فقط دعوات میکردم و سرت داد میزدم!!!!!( و من این جهنم ها رو تقریبا 10 بار تجربه کردم. شماتت شدن در مقابل دیگران، داد، تحقیر، حرکات هیستریک، روی منبر رفتن های به نوبت، بی توجهی و...) من حتی به صدای بلند و داد و فریاد و دعوا فوبیا پیدا کردم(با صدای بلند زرد میکنم و ناخوداگاه خفه میشم.) حالا بخوام که این شرایط رو به مدت یک ماه تحمل کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ( به قول علیرضا اذر: جبر از اغاز جهان مسئله تلخی بود/ اختیار امد و مجبور به مجبور شدند)
و الان من دارم به این فکر میکنم که مخالفت کردن با یه موضوع به مدت 4 سال ایا کافی نیست؟ و من چطور میتونم به تنهایی به جنگ سنت و افکار پوسیده هشتاده ساله برم.
و این میان یکی از مضخرف ترین قسمت ها اینه که این افراد حتی ذره ای عذاب وجدان هم ندارند یا به اشتباه خودشون اقرار نمیکنن.
شریعتی میگه : برای شنا کردن به سمت مخالف رودخانه ؛ قدرت و جرأت لازم است وگرنه ماهی مرده هم میتواند موافق جهت رودخانه حرکت کند. اقای شریعتی من به شما میگویم که همان ماهی مرده هم زمانی مخالف جریان اب حرکت میکرد و لی به دلیل تقلا های پی در پی باله هایش زخمی و پولک هایش کنده شده است و لاجرم روی اب شناور است.
پ.ن: اون شعر های هم بخشی از تلقین درونیه که به خودم بفهمونم مقصر همه این اتفاقات منم تا حدودی دردم کم بشه.
شاید هم باید بیشتر تلاش میکردم!!