"مرغآمین"

"مرغآمین"

فکر میکنم که این ترنم موزون حزن تا ابد شنیده خواهد شد
"مرغآمین"

"مرغآمین"

فکر میکنم که این ترنم موزون حزن تا ابد شنیده خواهد شد

بروشور خلاقیت

باد بقچه شو زد زیر بغلش و رفت دنبال کارش.

اول بارون اومد و صدای خاک ها رو در اورد

بعدش هم هوا سرد شد و قطره های بارون به اب تبدیل شدن

رو درختا انگار قطره قطره مروارید نشسته

اجزا و عناصر طبیعت دارن بروشور خلاقیت درست میکنن


پ.ن: چند روزه که فقط از خورشید خبری نیست که خب اونم باید برعکس مسئولین ما میدون رو خالی کنه یا نه. همیشه که نمیشه در صحنه بود. مگه نه؟؟؟؟

باد با برگ درختان میعادی دارد!!


 

در زمستان باد دارد غوغا میکند و اجر های نارنجی خانه ها را میساید و سرما را هل میدهد تا به گونه های عابران بوسه بزند. برگ های بدبخت که در پاییز و زمستان همانند بینوایانی مجبورند با تمام کائنات بجنگند و برای ذره ای حیات تقلا کنند. برگ ها دیگر تمام عناصر طبیعت را به تنگ اورده اند و حال نوبت باد است که بر این لشکر شکست خورده زرد روی بتازد.

درختان با هر تکان باد بر خود میلرزند و از شکست شاخه ها میترسند. باد شاخه های ظریف مو را بر زمین انداخته و درخت سیب تنومند دارد به این بیچارگی مینگرد.

گرد و خاک هم دارد با باد میوزد و گاهی هم روی شیشه ای، برگی مینشیند و از تقلا می ایستد.

عشق بازی انگشتان باد را میان موهایم دوست دارم. باد بر هر مویم بوسه میزند. شوخی باد با رخت های چلانیده شده برایم بانمک و شیرین است  و موجی که بر تن پیراهنم می اندازد مرا به شوق می اورد.

در اینجا باد میتازد و ابر ها میل به باریدن دارند. در اینجا هوا خوب است.


پ.ن: شرح حال هوای امروز به زبان مرغآمین

همیشه غم منو میخوندید کمی هم حس خوب رو از طرف من دریافت کنید.

کلا  عناصر طبیعت میتونن منو به شوق و ذوق بیارن. امیدوارم این هوا اخرش با یه بارون به اوج شکوه خودش برسه.

عنوان هم از فروغ فرخزاد دوست داشتنیه

گذر رودخانه

 

گذر رودخانه

با آرامش و متانت همانگونه که برگ گل نیلوفر بر روی آب ایستاده است پاهایم را در آب زلال و روان فرو می­ کنم. حس طراوت و سر سبزی در وجودم شعله می کشد و جان لطیف آب روحم را نوازش می­ کند و سرمای بازیگوشش جسمم را قلقلک  می ­دهد.

روحم را با آب رودخانه پیوند می ­دهم و دستم را به نوازش دست ­های ظریفش می ­سپارم بدون اینکه با آب خیس شوم در آن غرق می­ شوم و با او قدم می­ زنم.

آرام به بید مجنون محزون می­ رسیم به طوری که گیسوان آرام بی­ حدش تکانی نمی ­خورند بر تنه زیبای ریشه اش دست می­کشیم آب روحی تازه در کالبد بید مجنون می ­دمد و آن را مشتاق عشق لیلی می ­کند سپس بدون هیچ منتی از کنارش می­گذرد­.

با آب تکانی به نیلوفر ­های آبی زیبای خفته می­­­ دهیم و آرام به این شیطنت خود می خندیم و حباب­ ها را می­ ترکانیم و دست دخترک آنطرف رودخانه را نوازش می­ کنیم به طوری که ورجه وورجه­ هایش هم آرام نمی­ گیرد. با هم در گوش چمن ها و گل ها نغمه زندگی را  می­ خوانیم و مدتی را به پایکوبی در صحرا می­ پردازیم.

به آرامی دستانم را از لای دستان آب بیرون می ­آورم و در کنارش بر روی چمن ها چمپاتمه می­زنم و به دور شدنش می­نگرم و متوجه نسیم می­ شوم که چگونه می­ خواهد آب را با حرف­ هایش آب را از راه به در کند آرام او را صدا می­ زنم و سوار بر دوشش به پرواز در می ­آیم.


پ.ن: جزو اولین انشا های دو سال پیش در اوایل سال تحصیلی بود که نوشته بودم.