"مرغآمین"

"مرغآمین"

فکر میکنم که این ترنم موزون حزن تا ابد شنیده خواهد شد
"مرغآمین"

"مرغآمین"

فکر میکنم که این ترنم موزون حزن تا ابد شنیده خواهد شد

عزیز یه نقطه که گفته بودی میتونم ازت سوال بپرسم درباره vb میشه بگی چطور میشه یه رشته رو معکوس کرد از طریق توابع؟

دقایقی قبل بلاگ اسکای از دسترس خارج شده بود و مطمئن بودم که اگه غیر فعال میشد و وبلاگ ها رو پاک میکرد دیگه هیچ جا نمینوشتم.

موی بافته شده


موی بافته شده زیباست.  درمیان تارو پود این رشته های نرم اثر انگشت مردی است که زنی را ناشیانه دوست دارد. میتواند در میان این موها رد قصه های مادری باشد که دخترکش را دارد با لطافت نصیحت میکند. یا میتواند اثر هنری باشد که دخترکی تنها در مقابل اینه با چشمان غمگینی خلق کرد است. 

موی بافته میتواند تظاهر یک زن به حال خوب باشد. بافتن مو میتواند گریز از حرکت پنجه های کسی در میان مو ها باشد. میتواند فرار از یک شکنجه باشد. کسی که مو را لمس میکند لذت میبرد اما امان از زنی که برای رهایی از این نوازش ها پناه به بافتن موهایش ببرد. این زن وقتی خسته شود مطمئنم که موهایش را خواهد زد.

 حالا که فکر میکنم موی بافته شده نماد بی پناهی است. بی پناهی زنی که دارد به هر ریسمانی چنگ میزند تا از لحظات خفگان اوری که دیگران نامش را عاشقانه نامیده اند رهایی یابد. موی بافته حالا دیگر زیبا نیست. موی بافته نام دیگر زندان است. از تمام موهای بافته شده متنفرم.


پ.ن: گلدوزی از خودمه اما طرحش رو از یه جای دیگه برداشتم. 

ترسناک

کامنتای زیر پست قبلی ترسناکن. دارم حس میکنم یکی از اعضای خانواده وبلاگ رو کشف کرده. لطفا کامنتای پست قبل رو یه توجیهی کنید.   بخصوص اون (.) یه نقطه

دوس ندارم اینجا رو حذف کنم

صبح اکثرا مردم به روش های عادی از خواب پامیشن.

اما مم با صدای دلهره دار زنی بیدار میشوم که دستانش از فشار یک تکرار یخ کرده است. زنی که چشمان درشتش در پس زمینه پوست تیره اش از غم به گل نشسته است. زنی که دیگر خسته است و با چشمان خیره هی پشت هم هذیان میگوید: الله ب نینه ملیک؟

  دا ب ظلم هاراجان؟ 

آدام دییر گدیم بیر شوشه دادانی چکیم باشیما.

با صدای لرزانی بیدار شدم که چندین بار یک خبر بد بهوش شنوندگان رسانده اما هر باره شنیدنش تازه تر و بهت برنده تر از قبل است. سخنی که هر بار با گفتنش مشتی جنازه بر فرش بی نقش دلم میریزد. جنازه هایی که بوی کهنگی میدهند و هر روز جنازه ها بیش از پیش فاسد میشوند تا بویشان بهتر شنیده شود. جنازه هایی که تمام  نمیشوند بلکه هر روز بیش از پیش بر شمارشان افزوده میشود. 


پ.ن: بعضی چیزا رو نه میشه با نوشتن رسوند نه با گفتن. هر چی بیشتر مینویسم باز هم نوشته نمیشه. بیشتر بین پیچ و خم کلمات گم میشم.