مگر باید سیب زمینی ها همیشه ریز و یکدست نگینی خرد شوند؟ امروز من مچاله بودم و پس سیب زمین ها را هم کج و معوج نگینی کردم. مگر من در قبال سیب زمین های زشت هم مسئولم که به فکرشان باشم؟ به درک که زشت می شوند. گوجه های نرم و له هم به من مربوط نمی شوند لطفا حال بدشان را خودشان خوب کنند من حوصله باد کردنشان را ندارم. مگر وقتی من له و مچاله ام جز اینکه ادم ها بخواهند من تظاهر به خوب بودن بکنم کار دیگری برای من میکنند؟ اگر حالم بد باشد از من عصبانی اند و شاکی که چرا مثل همیشه به جک های مسخره شان نمیخندم و مثل تی کاشی های گل الود وجودشان را پاک نمیکنم. روز ها تمام نمی شوند و من وقت بیدار شدن از خواب احساس سنگینی میکنم گویا از شانه و ترقوه هایم وزنه ای چند تنی اویزان کرده اند.
سری فیلم های دزدان دریایی کائیب را دانلود کرده ام، یک هفته ای می شود ولی حتی یک قسمتش را هم ندیده ام. ردیف کتاب های کنکور نخوانده شده به من دهن کجی میکنند و من دو کنکور پیش رو دارم که در هیچ کدام موفق نخواهم شد. دچار خواب الودگی دائمی هستم. نمیخواهم از تخت بیرون بیایم و حتی یک لباس را جابه جا کنم. حتی حوصله فکر کردن و نوشتن بیش از این را هم ندارم پس همین جا تایپ کردن را متوقف میکنم