ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
پرتقال جان توجه کردی بوی ماه مدرسه هم نمیاد. این بو تا اخر دبستان بینی رو نوازش میکرد. بعد از اون دیگه ذوقی وجود نداشت.
روزای سرد زمستون که لباس فرم ابی رو میپوشیدیم و از کوچه دراز پر از برف می گذشتیم و وسط راه میگفتند مدرسه ها تعطیل است؛ برگردید و ما برف های ذوق در دلمان شروع به رقصیدن میکردند. در راه مدرسه شروع به برف بازی میکردیم و بر روی برف های سفت شده کوچه سر میخوردیم و میرفتیم با همان لباس ها در زیر پتو کنار بخاری کز کرده و میخوابیدیم. درست از این زمان به بعد، دقیقا بعد از این زمان پرتقال جان انگار دیگر خوشحالی وجود ندارد.
(((++++++ ))) اندر احوالات حروف الفبا از اقای ایرج
پ.ن: پرتقال کیه؟ خب منم
من پرتقال نارنجی ام
یادش بخیر ، ولی ما یه روزم تعطیل نشدیم حتی اگه برف تا زیر چونه مون می اومد
دیگه ما خیلی خوشبخت بودیم
نبودی
وبلاگت رو چک کردم
پرتقال



چه اسم قشنگی
چه طعم بینظیری داشت دوران بچگی
چقدر اون دوران همه چی قشنگ و بینظیر بود...
نارنگی هایی که پوستشون رو میکندیم و از هم جدا میشدن.
دیگه هیچی مثل بچگی نمیشه
وی لبخند های شما را پذیراست