"مرغآمین"

"مرغآمین"

فکر میکنم که این ترنم موزون حزن تا ابد شنیده خواهد شد
"مرغآمین"

"مرغآمین"

فکر میکنم که این ترنم موزون حزن تا ابد شنیده خواهد شد

درونم اندرونم را خورده


مادر من آدم نادیده گرفتن است. مثلا می داند داری از ناراحتی گوشتت را می کنی اما از ترس اعتراضت نمی پرسد که چه شده؟ او از شهر انکار است از انها که هی می گویند مگر چه شده؟ چرا جو می دهی؟ تو همه چیز را بزرگ و پیچیده میکنی. همینطور خودش را به کوچه علی چپ می زند. او دلخوشی های گول زنک خودش را دارد:)))))

غروب داشتم پلک ها بلند و صاف بی خاصیم را با فرمژه حالت میدادم که گفت کشوی سفید را باز کن. جعبه مقوایی داخل کشو را باز کردم و دوک های دوازده رنگ نخ ها را دیدم. اگر از خباثت وجودم کم کنم باید بگویم که ذوقی در انتهایی ترین قسمت دلم با دیدن نخ های زرد و قرمز و بنفش  بال زد و لبخندی بر دلم نشاند. گفت این ها را خریده ام تا در اینده استفاده کنی. آینده؟ ناراحتم از اینده ای که مادرم برای ان برنامه ریزی میکند و من از ان فرار میکنم. 

همان ماجرای تکراری مجسمه عجز است دیگر. زیاد شنیده اید این داستان تکراری حال به هم زن را چه را دارم شرح میدهم. تکرار مکررات را؟ 

در ترکی اصطلاحی هست که برای هندوانه از ان استفاده میشود؛ ایچی ایچین یِییب یعنی درونش اندروش رو خورده وقتی استفاده میشه که درون هندوانه حالت آبکی و از هم گسسته شده ای را گرفته انگار از داخل رسیده است . ظاهر هندوانه سالم است به طوری که نمیتوان پی به حال خراب داخل آن برد چون خیلی دیر چیده شده، خیلی زیاد حرف هایش را با خودش نشخوار کرده است. 

ایچیم ایچیمی یییب


پ.ن: ادرس وبلاگ تغییر کرده 

امیدوارم دوستام بتونن پیدام کنند