ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
صبح اکثرا مردم به روش های عادی از خواب پامیشن.
اما مم با صدای دلهره دار زنی بیدار میشوم که دستانش از فشار یک تکرار یخ کرده است. زنی که چشمان درشتش در پس زمینه پوست تیره اش از غم به گل نشسته است. زنی که دیگر خسته است و با چشمان خیره هی پشت هم هذیان میگوید: الله ب نینه ملیک؟
دا ب ظلم هاراجان؟
آدام دییر گدیم بیر شوشه دادانی چکیم باشیما.
با صدای لرزانی بیدار شدم که چندین بار یک خبر بد بهوش شنوندگان رسانده اما هر باره شنیدنش تازه تر و بهت برنده تر از قبل است. سخنی که هر بار با گفتنش مشتی جنازه بر فرش بی نقش دلم میریزد. جنازه هایی که بوی کهنگی میدهند و هر روز جنازه ها بیش از پیش فاسد میشوند تا بویشان بهتر شنیده شود. جنازه هایی که تمام نمیشوند بلکه هر روز بیش از پیش بر شمارشان افزوده میشود.
پ.ن: بعضی چیزا رو نه میشه با نوشتن رسوند نه با گفتن. هر چی بیشتر مینویسم باز هم نوشته نمیشه. بیشتر بین پیچ و خم کلمات گم میشم.
من میرم بخوابم ، ضمنا در رابطه با VB یا #C سوال داشتی ازم بپرس، هم در رابطه با محیطش هم زبانش هم ارتباطشون با دیتا
خوب بخوابی برادر یا خواهر
خو اگه سوالی داشتم من که شما رو نمیشناسم راه ارتباطی هم با شما ندارم چجوری از شما سوال بپرسم. اصلا شما کی هستید؟
خوابت نمیاد؟
چرا نمیشنامتون؟
جواب میخوای؟
چه جوابی؟
چی شده؟
چیزی به کله م نمیرسه بگم





توکل به خدا،هرچی خیره پیش میاد
زیادی فک نکن، تا بوده همین بوده
مرسی از حضورت